مکتب اهل بیت(ع) بینشی نو
 
 
اندیشه های آیة الله مرتضی رضوی
 

«...در زبان و محاورات مردمی اصطلاح «خوش اخلاق» و «بد اخلاق» هست؛ به افراد «خوش برخورد» خوش اخلاق می گویند و به افراد «بد برخورد» بد اخلاق.

متأسفانه این گونه بینش دربارۀ اخلاق، آثار منفی گسترده ای در فرهنگ عمومی- اجتماعی دارد، تا چه رسد به مدیریت و کار گروهی. اولاً: این اخلاق نیست بل «رفتار» است و نباید مرز میان «اخلاق شناسی» با «رفتار شناسی» مخلوط گردد.

ثانیاً: در این اصطلاح، خوش اخلاقی شامل چرب زبانی و تملّق نیز می گردد و این هر دو نقص شخصیتی هستند و نوعی بیماری روانی، خواه در جانب مدیریت باشند و خواه در جانب افراد تحت مدیریت. و از مجموعۀ بیماران نباید توقع زیادی و انتظار نتیجۀ مثبت داشت؛ چنین مجموعه ای محکوم به از هم گسیختگی و باصطلاح ورشکستگی است که حتی در نظام سوسیالیستی شوروی نیز جواب نداد.

ثالثاً: ریاکاری، عدم صداقت، ظاهرسازی، از هر دو جانب، جای «تعهد کار»ی را خواهد گرفت. و تعهد چیزی است که ریشه در شخصیت درون دارد.

رابعاً: در این اصطلاح عوامانه، ممکن است فردی که دارای خُلق های منفی و خطرناک است، خوش اخلاق نامیده شود؛ خوی سرقت، خصلت دروغگوئی، اعتیاد به الکل و مخدرها، عادت به پایمالی «حقوق کار»؛ حقوق همکاران، بدون چشم انداز به نتیجۀ کار گروه در پیشرفت جامعه و... و... و این بس خطرناک است هم برای مدیر و هم برای اعضای گروه و هم به آنچه «گروه» نامیده می شود و هم برای جامعه که قرار است این مجموعه گوشه ای از گلیم آن را بردارد.

پس نباید «اخلاق» را با «رفتار» اشتباه کرد. رفتارها ریشه در خُلق ها دارند.»

مبانی مدیریت در اسلام،ص251-252


برچسب‌ها: موضوعات متفرقه
 |+| نوشته شده در  یکشنبه ۱۳ آبان ۱۳۹۷ساعت 19:8  توسط sultan  | 

«الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ»[1]

روشن است که یا باید پدر مدیریت خانواده را به عهده بگیرد، و یا مادر. مکتب قرآن و اهل بیت (علیهم السلام) می گوید: این مسئولیت به عهده پدر است: «الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساء»: مردان برپادارندۀ زنان هستند.

این یک امتیاز برای مرد نیست، بل مسئولیت است؛ در مقام ارزش گذاری میان جان آدمی مذکر و مؤنّث، فرق نگذاشته است آنجا که می فرماید: «مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِي الْأَرْضِ فَكَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَميعاً»،[2] نگفته است «نفساً مذکّراً» یا «نفساً مؤنثاً».

همچنین است مسئلۀ دیه؛ نه یکصد شتر قیمت و بهای جان مرد است، و نه پنجاه شتر قیمت و بهای جان زن است؛ «مَنْ قَتَلَ نَفْساً» خواه مرد را بکشد و خواه زن را «فَكَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَميعاً». قیمت یک فرد انسان قیمت کل انسان ها است. دیه تنها برای ترمیم خلأ و آسیب مالی و اقتصادی است که در اثر قتل پیش می آید. و چون این خلأ اقتصادی در مرگ مرد، بزرگتر است، دیه مرد دو برابر دیۀ زن می شود.

پرسش: در اینصورت به دلیل وفات پدر یا فقدان رشد او، مادر متولی مدیریت خانواده از جمله مدیریت امور مالی آن می شود. پس باید دیۀ چنین زنی با دیۀ مرد مساوی باشد. چرا این مورد به عنوان تبصره در نظام حقوقی اسلام نیامده است؟

پاسخ: قانون برای رفع مشاجرات است، تبصره نیز بر دو نوع است: تبصره ای که به روشن کردن ابعاد مسئله کمک می کند. و تبصره ای که منشأ مشاجرات دیگر می شود خواه بهمراه روشن کردن یک بُعد و خواه بدون آن.

قانونگذار باید از آوردن تبصره هائی که منشأ مشاجرات دیگر است، بپرهیزد. مورد مذکور دربارۀ قتل زنی که مدیریت خانواده را بعهده دارد، به عهده حکومت است که آن خلأ را هم از نظر اقتصادی و هم از نظر مدیریتی، پرکند.

آفرینش، از هر موجودی آن را می خواهد که در طبیعتش قرار داده است؛ مسئولیت «آبستن شدن» را به عهدۀ زن و مسئولیت مدیریت خانواده را به عهدۀ مرد گذاشته است و در همان آیه چرائی این مسئولیت را بیان کرده است؛ یک چرائی آفرینشی و تکوینی، و یک چرائی تشریعی آورده است:

۱- تکوینی: «بِما فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلى‏ بَعْضٍ»: این مسئولیت بخاطر آن است که برخی از آنان را بر برخی دیگر برتری داده است.

نکات دقیق: الف: نمی گوید «بِما فَضَّلَ الرِّجَالَ عَلَى النِّسَاءِ»: برای آن که مردان را بر زنان برتری داده است. می گوید: انسان ها از جهات متعدد با همدیگر متفاوت هستند و معیار همین تفاوت ها است. چنین نیست که در هر خانواده ای سمت مدیریت با مرد باشد (که شرحش خواهد آمد) سخن را در قالب کلّی آورده و فضل را دلیل مسئله قرار داده است.

ب: معیار را «برتری آفرینشی» برای این مسئولیت تعیین کرده است.

ج: قاعده را کلی آورده تا جوانب دیگر مسئله باز بماند؛ یعنی مواردی نیز هست که زنان در آن ها برتری دارند.

۲- تشریعی: «وَ بِما أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوالِهِمْ»: به خاطر این که مردان از اموال خودشان هزینه می‌کنند.

نکات: الف: این چرائی و دلیل آوردن نیز، بیان یک علت صد در صد تشریعی نیست. چرا باید مرد مسئولیت مدیریت را بر عهده بگیرد؟ برای اینکه هزینۀ خانواده به عهدۀ اوست. چرائی مسئولیت هزینه نیز به تکوین و آفرینش بر می گردد؛ زن مسئولیت ها و مشغولیت هائی دارد که با مسئولیت هزینه، سازگار نیست.

ب: مسئله باید در فاز علمی در نظر گرفته شود، نه در فاز ژورنالیستی؛ انسان یک پدیدۀ طبیعی و آفرینشی است، بل کل آفرینش در وجود او خلاصه شده است. و نیز هدف از آفرینش، انسان است و هدف از انسان، رشاد است. پس باید در بررسی این مسئله از دچار شدن به دو چیز پرهیز شود:

الف: نگاه به انسان (خواه مذکر و خواه مؤنث) در عرصۀ اجتماعی موجود.

زیرا اجتماع (و چگونگی روابط فردی، خانوادگی و اجتماعی) به هیچوجه قابل اطمینان نیست و نمی تواند مبنا و معیار داوری ها در این مسئله باشد؛ کم نیست مواردی که در اثر عادت ها، رسوم، فرهنگ ها و روند نادرست پدیده های اجتماعی، جایگاه حقیقی هنجار و ناهنجار مخلوط، بل معکوس می شود. این ماهیت طبیعی و آفرینشی انسان است که باید ماهیت اجتماعی، حقوقی، و هنجار و ناهنجار او را تعیین کند.

ب: اگر بناست انسان بر طبیعت حاکم شود و در طبیعت تصرف کند، تصرف انسان است در طبیعت. نه تصرف انسان در اصول طبیعی آفرینش خود. در این نکته نیز باید از معکوس نگری پرهیز شود.

یکی از فرق های اساسی «رشد رشادی» و «رشد غیر رشادی» همین است؛ انسان باید «به ما هو انسان رشد کند»؛ رشد و پیشرفتی که ماهیت آفرینشی انسان را فدای رشد و پیشرفت کند، از مسیر رشاد خارج شده است. و همین است انحرافی که مدرنیته به آن دچار گشته است.

قوّامون: مرد در خانواده «قوّام» زن است در مدیریت. این فقط در مدیریت خانواده است نه در هر بعدی از ابعاد زندگی و در این مورد مرد برای این مسئولیت برتری دارد. قوّام یعنی «برپا دارنده» با صیغۀ مبالغه برای تأکید بر این توان.

مثال: در طبیعت، یک تاک مو برای قوام و برپا ایستادن خود، نیازمند درخت بید است که به آن تکیه کند، بالا رود و ثمر دهد. وگرنه در زیر علف ها، درختچه ها و درخت ها می ماند نه فقط ثمر نمی دهد بل وجودش نیز به هدف آفرینشی نمی رسد.

در حالی که تاک مو از مفیدترین گیاهان، زیباترین و کارآترین است و درخت بید چندان فایده ای ندارد. نیاز به قوّام دلیل برتری قوّام نیست.

من نه فمنیست هستم و نه طرفدار «تساوی حقوق زن و مرد». زیرا مساوات ریاضی حتی در میان مردان نیز درست نیست و برخلاف کلیّت «فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلى‏ بَعْضٍ» که در این آیه آمده، می باشد. همانطور که مساوات میان مردان و مساوات میان خود زنان، نادرست، غیر علمی و غیر عقلانی است، مساوات میان زن و مرد نیز نادرست، غیر علمی و غیر عقلانی و ضد طبیعت است. هر کسی را بهر کاری ساختند؛ مساوات میان نامساویان، خلاف عدالت است.

اسلام و مبانی مدیریت، ص193-196

[4] آیۀ 34 سورۀ نساء.

[5] آیۀ 32 سورۀ مائده.


برچسب‌ها: مدیر و مدیربت
 |+| نوشته شده در  جمعه ۱۱ آبان ۱۳۹۷ساعت 19:53  توسط sultan  | 

دربارۀ روز محشر و آخرت می فرماید: «وَ وُفِّيَتْ كُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ».[1] و «تُوَفَّى كُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ».[2] «أَنْ تَقُولَ نَفْسٌ يا حَسْرَتى‏ عَلى‏ ما فَرَّطْتُ».[3] و «وَ إِذَا الْجَنَّةُ أُزْلِفَتْ- عَلِمَتْ نَفْسٌ ما أَحْضَرَتْ».[4] «ثُمَّ تُوَفَّى كُلُّ نَفْسٍ ما كَسَبَتْ»[5] و آیه های دیگر.

انسان بهشتی یک موجود غریزی و فطری است همانطور که در دنیا بوده و لذا در مکتب قرآن و اهل بیت (علیهم السلام) نفس کشی (= غریزه کشی) بهمان مقدار محکوم و مردود است که فطرت کشی محکوم است؛ آنچه مهم است پیروی غریزه از فطرت است که باید فطرت غریزه را مدیریت کند.

بهشت بدون غرایز معنای خودش را از دست می دهد و لذایذ غریزی در بهشت قابل مقایسه با لذایذ غریزی دنیوی نیست در این دنیا هر نوشی با نیشی و هر شادی ای با غمی آمیخته است لذت خالص در زندگی دنیوی نیست اما لذایذ بهشتی همگی خالص هستند.

اینهمه سخن از حوری، لذایذ شهوی که دربارۀ بهشت آمده و به اهل بهشت وعده داده شده از قبیل:

1- «كَذلِكَ وَ زَوَّجْناهُمْ بِحُورٍ عينٍ».[6] «مُتَّكِئينَ عَلى‏ سُرُرٍ مَصْفُوفَةٍ وَ زَوَّجْناهُمْ بِحُورٍ عينٍ»[7] «وَ لَهُمْ فيها أَزْواجٌ مُطَهَّرَةٌ وَ هُمْ فيها خالِدُونَ».[8] «هُمْ وَ أَزْواجُهُمْ في‏ ظِلالٍ عَلَى الْأَرائِكِ مُتَّكِؤُنَ».[9]

و در مواردی وارد جزئیات زیبائی می گردد: «وَ عِنْدَهُمْ قاصِراتُ الطَّرْفِ أَتْراب».[10] دربارۀ این آیه باید کمی درنگ کنیم: برخی ها این آیه را اینگونه ترجمه کرده اند: و در نزد آنان همسرانی است که تنها چشم به شوهران شان دوخته اند و همسن و سالند.

یعنی آنان مانند برخی از زنان این دنیا چشم به دنبال نامحرمان نیستند یعنی اهل گناه و چشمچرانی نیستند. اینان گوئی بشدت دچار دغدغۀ مسائل محرم و نامحرم و روابط نامشروع جنسی بوده اند که آیه را اینگونه معنی کرده اند در حالی که عالم بهشت اساساً استعدادی برای اندیشۀ منفی، انگیزه منفی و گناه ندارد[11] و در اینصورت آیه مصداق توضیح واضحات می شود.

شاید گفته شود: این مفسرین و مترجمین نیز همین را می گویند که زنان بهشتی انگیزش منفی ندارند. در اینصورت پرسیده می شود چرا از میان هزاران گناه و انگیزش منفی این یکی را ذکر کرده است؟ و نیز این ترجمه با اصول لغت نیز سازگار نیست:

1- قاصر= کوتاه.

2- طَرْف= پلک چشم- و نیز بمعنی «چشم بهم زدن». «طرفة العین» نیز از همین معنی است.

پلک چشم اگر گوشتالود باشد نازیبا می شود و هر چه سبک تر و کم گوشت تر باشد زیبا تر می شود و نیز پلک گوشت آلود، سرعت پلک زدن را ندارد بطوری که بهم خوردن پلک پائین و بالا برای ناظر کاملاً مشخص می شود. لیکن کسی که پلک سبک دارد پلک زدنش در اثر سرعت، مشاهده نمی شود. پلک گوشت آلود در بالای چشم کیس شده و متورم جلوه می کند اما پلک سبک طوری زیر ابرو جمع می شود گوئی اساساً وجود نداشته است.

قاصر (قاصرات در این آیه) با ظرافت تمام این معانی را در بردارد که هم زمان پلک زدنش سریع و کوتاه است و هم خود پلک روی چشم تلنبار نمی شود.

اتراب: این لفظ را به «هم سن و سال» معنی کرده اند، گوئی اگر هم سن و سال نباشند یکی جوان و دیگری پیر می شود در حالی که اولاً در بهشت چیزی بنام «پیری» و فرسودگی معنائی ندارد. ثانیاً همین زنان دنیائی، حوریان همین مردان دنیائی و نیز همین مردان دنیائی، حوریان همین زنان خواهند بود؛ آغاز زندگی شان در محشر شروع می شود که با «تولد» نیست بل هر انسانی مانند آدم و حوّا بدون پدر و مادر نشأت می یابند و جوان بودن و پیر بودن در آن نشئه معنائی ندارد.

درست است یکی از کاربردهای اتراب «هم سن و سالان» است لیکن در این آیه به معنی دیگر به کار رفته است که عبارت است از «انیس ها= همدم ها و مونس ها».

لغت: اقرب الموارد: تأرّبت الجاریةُ الجاریةَ: صارت تربّها و حادتها و صاحبتها: دختری با دختری همدم و مونس و مصاحب شد.

بلی؛ اسم فاعل از «تأرّبت»، «متأرّبة» می شود و جمع آن «متأرّبات» است نه «اتراب»، اما نظر به مقدمات مسلّم که دربارۀ بهشت و بهشتیان بیان شد باید گفت که قرآن این لفظ را به این معنی به کار برده است و لذا آن عدّه از دانشمندان علم «اصول فقه» که قول لغوی را در فقه و تفسیر آیات حجت نمی دانند راه درستی را رفته اند و قرآن خود بهترین منبع لغت است.

پس مراد این است که حوریان بهشتی (خواه مذکر و خواه مؤنث) مانند برخی از زنان و یا مردان عبوس دنیوی نیستند اهل همدمی دلچسب، مصاحبت شیرین و با هم بودنِ روح افزا و شاد و خرّم هستند.

و می فرماید «إِنَّ لِلْمُتَّقينَ مَفازاً- حَدائِقَ وَ أَعْناباً - وَ كَواعِبَ أَتْراباً -وَ كَأْساً دِهاقاً - لا يَسْمَعُونَ فيها لَغْواً وَ لا كِذَّاباً»:[12] البته برای پرهیزکاران رستگاری و رفاه (ویژه) است- باغ های خرّم و انگورها- و پستان های تُرد و خرّم- در آنجا نه لغوی می شنوند و نه دروغی.

لغت: الکعب: الثّدی: پستان.- کواعب اتراب: پستان­های تُرد و خرّم. و بقول شهریار «شوخ ممه».

از شما چه پنهان؛ هنگام ترجمۀ این آیه بطور ناخودآگاه قلم رفت که یک کلمۀ ای از قبیل «ببخشید» یا امثال آن بیاورم تا مثلاً- بقول برخی حضرات- برای این الفاظ «سکس» عذری آورده باشم، اما دیدم وقتی که خود قرآن این بیان را دارد چرا باید من از روح معنائی آن بکاهم.

گویا آن عده از مفسرین و مترجمین که هر دو آیه (که در آنها لفظ اتراب آمده) را طور دیگری ترجمه کرده اند تحت تأثیر همین احساس ناخودآگاه قرار گرفته اند.

آیه ها دربارۀ لذایذ غریزی در بهشت فراوان است، اما باید توجه داشت که شخصیت انسان بهشتی در زندگی دنیوی تحت مدیریت روح فطرت طوری ساخته شده که ماهیت غریزه و فطرت به وحدت و تعامل در جهت واحد رسیده اند و اینک لیاقت دریافت لذایذ محض (نوش بدون نیش، شادی خالص و بدون غم، سرور ناب بدون غصّه) را داشته باشند.

و لذا احادیث به ما یاد می دهند که آنچه انسان در زندگی دنیوی می خواهد در این دنیا وجود ندارد، لیکن این خواسته در اصل یک «خواستۀ کاذب» نیست و چنین چیزهائی برای انسان هست اما نه در این دنیا.

در عرصۀ انسان شناسی غربی کسانی طرفدار «اصالت لذت» هستند، اینان و تفکرشان یک عکس العمل انفعالی و واکنشی در برابر بینش «بلا جوئی» صومعه داران و دیر نشینان مسیحیت است، می گویند پرهیز از عیش و لذت، رفتار خردورزانه نیست چرا باید انسان خودش را به تحمل تلخی ها و درد و بلا وادار کند. این بینش از این نگاه درست است و بلاجوئی حماقت است. لیکن مسئله دو رویه دارد؛ روی دیگر آن این است که اساساً «لذت اصیل» در این دنیا وجود ندارد و چیزی بنام «اصالت لذت» سالبه بانتفای موضوع است؛ لذت گرائی در این دنیا خود لذت ها را بر هم می ریزد و بحران تلخی ها را به وجود می آورد. پس لذت آری لیکن تحت مدیریت روح فطرت. و لذت گرائی غریزی محض، غیر از بدبختی برای فرد و جامعه ره آوردی ندارد. و آنچه در ذهن اینان است فقط در بهشت هست.

خداوند توسط ادیان به انسان اعلام کرده است که: آنچه تو می خواهی کذب نیست و روی به سوی واقعیت دارد اما بوقتش؛ عجله نکن، خود را بساز تا به آن برسی و این وعدۀ خداوند به انسان است.

جوجۀ مرغ بال و پر در نیاورده هوس پرواز دارد تا در عرصه دشت و جنگل به لذایذ بیشمار برسد لیکن باید صبر و تحمل داشته باشد تا خود و بال و پر خود را بسازد.

انسان از جهت غریزی یک «موجود عجول» است «وَ كانَ الْإِنْسانُ عَجُولاً».[13]

نکته یا اصل مهمی که باید دربارۀ انسان بهشتی بدانیم این است که آن کشمکشی که میان روح غریزه و روح فطرت در این دنیا هست، در بهشت نیست. زیرا همانطور که در آیه بالا دیدیم در آنجا نه لغو هست و نه کذب، هیچ چیز کاذب، بیهوده، و هرز در آنجا وجود ندارد.

با بیان دیگر: جهان بهشت فارغ از هر منفی و منزّه از منفیات است؛ اساساً عالم بهشت استعدادی برای منفیات ندارد؛ نه انگیزش منفی در آنجا هست و نه رفتار و یا چیز منفی.

این دنیا بر اساس درگیری مثبت و منفی، کار می کند. به لامپی که بالای سرتان نور می دهد توجه کنید نورش از درگیری سیم مثبت و سیم منفی حاصل می شود و همین طور است همه چیز این جهان. بطوری که می توانید فرمول بنویسید:

این جهان- جنبۀ منفی اش= این جهان- این جهان.

اما جهان بهشت به حدی تکامل یافته است که در مقایسه با این عالم یک عالم کاملاً مثبت است؛ خاکش، گیاهش، انسان و همه چیزش مثبت است. از باب مثال شراب اینجا هم لذت دارد و هم آنهمه مفاسد، شراب بهشت لذت را دارد بدون آن مفاسد.

آیه را دیدیم که «وَ فيها ما تَشْتَهيهِ الْأَنْفُسُ»،[14] هر چه انسان هوس کند در بهشت هست. پس اگر کسی هوس کند که کس دیگر را بکشد. چنین کاری را می تواند بکند؟ نه. زیرا عالم بهشت برای انگیزش های منفی استعداد ندارد کسی در آنجا هوس منفی ندارد.

انسان و علوم انسانی در صحیفه سجادیه جلد چهارم ص20-24

[1] آیۀ 70 سورۀ زمر.

[2] آیۀ 111 سورۀ نحل.

[3] آیۀ 56 سورۀ زمر.

[4] آیه های 13 و 14 سورۀ تکویر.

[5] آیۀ 161 سورۀ آل عمران.

[6] آیۀ 54 سورۀ دخان.

[7] آیۀ 20 سورۀ طور.

[8] آیۀ 25 سورۀ بقره.

[9] آیۀ 56 سورۀ یس.

[10] آیۀ 52 سورۀ ص.

[11] شرح بیشتر در (تبیین جهان و انسان) بخش معاد.

[12] آیه های 31 الی 35 سورۀ نبأ.

[13] آیۀ 11 سورۀ اسراء.

[14] آیۀ 71 سورۀ زخرف.


برچسب‌ها: موضوعات متفرقه
 |+| نوشته شده در  سه شنبه ۸ آبان ۱۳۹۷ساعت 1:40  توسط sultan  | 
  بالا