مکتب اهل بیت(ع) بینشی نو
 
 
اندیشه های آیة الله مرتضی رضوی
 
آیا امّی بودن به معنای "بی سوادی" است ؟چگونه ممکن است پیامبری که اشرف المرسلین ،مدینه العلم ،و آگاه به غیب بوده است بی سواد باشد و توانایی خواندن و نوشتن 27حرف قراردادیِ اعتباری را نداشته است؟
پاسخ:
واژه امّی چندین معنی و مفهوم دارد:

درباره مفهوم "امی" که از مادۀ "ام" بمعنی "مادر" یا "امت" به معنی جمعیت گرفته شده است در میان مفسران گفتگو است ‏، جمعی آنرا به معنی درس نخوانده می‏دانند ، یعنی به همان حالتی که از مادر متولد شده باقی مانده و مکتب ‏استادی را ندیده است ، و بعضی آن را به معنی کسی که از میان امت و توده مردم برخاسته ، نه از میان اشراف ، ‏و مترفین و جباران ، و بعضی به مناسبت اینکه مکه را ام القری می‏ گویند این کلمه را مرادف مکی دانسته ‏اند.
روایات اسلامی که در منابع مختلف حدیث وارد شده نیز بعضی آنرا به معنی درس نخوانده و بعضی آنرا به معنی مکی تفسیر کرده ‏اند

البته هیچ مانعی ندارد که کلمه امی اشاره به هر سه مفهوم بوده باشد و استعمال یک لفظ در چند معنی ، هم هیچگونه مانعی ندارد ، و در ادبیات عرب هم شواهد فراوانی برای این موضوع وجود دارد.

اما به هر حال باید به این نکته توجه داشت که در میان مورخان بحثی نیست که پیامبر اسلام (ص) به مکتب نرفت و خط ننوشت ، و قرآن نیز صریحا در آیه 48 سوره عنکبوت درباره وضع پیامبر (ص) قبل از بعثت می‏گوید: « و ما کنت تتلوا من قبله من کتاب و لا تخطه بیمینک اذا لارتاب المبطلون »: پیش از این نه کتابی می‏خواندی و نه با دست خود چیزی می‏نوشتی تا موجب تردید دشمنانی که می‏خواهند سخنان ترا ابطال کنند گردد.

باید به این نکته توجه داشت که درس نخواندن غیر از بی‏سواد بودن است و کسانی که کلمه امی را به معنی بی‏سواد تفسیر می‏کنند ، گویا توجه به این تفاوت ندارند.
و لذا عده ای معتقدند: هیچ مانعی ندارد که پیامبر (ص) به تعلیم الهی ، خواندن - یا - خواندن و نوشتن را بداند ، بی آنکه نزد انسانی فرا گرفته باشد ، زیرا چنین اطلاعی بدون تردید از کمالات انسانی است و مکمل مقام نبوت است.
اما برای اینکه جائی برای کوچکترین تردید برای دعوت او نماند از این توانائی استفاده نمی‏کرد.
لینک

پرسشی دیگر :

اگر اثبات شود که امي يعني اهل ام اقري نه کسي که خواندن و نوشتن نمي داند پس يکي از دلايل اعجاز قرآن که گفته مي شود از طرف خداي متعال است و شخصي آن را آورده که نمي توانسته بنويسد زير سوال مي رود کما اينکه متکلمان شيعه امي بودن رسول خدا را دليل بر اعجاز قران مي دانند ؟
پاسخ:
در معني کلمه «امي» بايد دقت کرد که اين واژه به معني بى سواد بودن نيست بلکه به معني درس نخواندن و ننوشتن است که يکي از معاني اين واژه است. پس ميان درس نخواندن يا بي سواد بودن ملازمه اي وجود ندارد. درست است كه راه متعارف براي كسب دانش، درس خواندن است، ولي علم پيامبر (ص) از اين روش متعارف و معمول به دست نيامده است، بلكه علم و دانش پيامبر (ص) از طريق وحي الهي بوده كه كامل ترين روش است.
پس با توجه به اين شرايط، صادر شدن آيات الهي از پيامبر امّى که مکتب نديده، چيزى جز وحى و اعجاز نمى ‏تواند باشد.
لینک
 
آیت الله رضوی:
قرآن که آورنده آن نه درس خوانده بود و نه تاریخ، امّی بود: یعنی چیزی از دیگران نیاموخته بود.
امّی دربارۀ پیامبر(ص) به معنی کسی که خواندن و نوشتن نمی داند، نیست او عالم تر از این سخنان است. امّی یعنی استاد ندیده هر چه دارد از خودش است. و پیامبر(ص) می توانست هم بنویسد و هم بخواند. لیکن مامور بود که قرآن را با دست خود ننویسد.

****
...در ميان قريش افرادي كه توان خواندن و نوشتن را داشتند به تعداد انگشتان بودند، خواندن ونوشتن براي اشراف تا حدودي ننگ محسوب مي‌شد و صفتي تلقي مي‌گشت كه سزاوار بردگان است. دين خاتم با علم و قلم آغاز شده و محكومين به اعدام را در قبال تعليم خط و كتابت به چند نفر، آزاد مي‌كند. طلب علم را فريضه مي‌داند. خداي اسلام به حدي به قلم ارزش مي‌دهد كه به آن سوگند ياد مي‌كند.
گاهي از برخي افراد مسلمان، سني يا شيعي شنيده مي‌شود: خط و خواندن و نوشتن، فضيلت نيست. زيرا كه پيامبر(ص) خواندن و نوشتن نمي‌دانست. اما اين باورشان با ديگر باورهاي خودشان، سازگار نيست، آنان پيامبرشان را عالمترين موجود پس از خدا، و «عقل كل» مي‌دانند. كسي كه توان آشنائي با 27 حرف قرار دادي اعتباري، را ندارد، چگونه عقل كل مي‌شود. در جاي ديگر نيز مي‌گويند به زيد بن ثابت ياد مي‌داد كه اين چنين بنويس و آن چنان ننويس و عملاً جزئيات هنر نويسندگي را به او مي‌آموخت. به نظر اين افراد «امّي» يعني بي سواد. در حالي كه امّي يعني كسي كه هر چه دارد از خود اوست از كس ديگر ياد نگرفته، تحت تعليم معلم قرار نگرفته است. و در قرآنِ او مي‌بينيم، او را از نوشتن نهي مي‌كند، نه نفي از آن. خود نهي دليل بر توانستن است كسي را از كاري كه توان آن را ندارد، نهي نمي‌كنند. [1]
يك محقق غير مسلمان وقتي كه اين باور را درباره‌ي پيامبر اسلام (ص)، از يك مسلمان مي‌شنود، در شگفت مي‌ماند كه اين چه تناقضي است پيامبري كه علم به غيب دارد و عقل كل است چگونه از نوشتن يا خواندن، عاجز است. اما در ميان مسلمانان طوري رواج يافته كه هيچ تعجبي را بر نمي‌انگيزاند.
اين باور پس از دو قرن، در ميان مسلمانان شايع شده است. پيش از آن، برخي كساني كه مدعي خلافت بودند و بي‌سواد بودند، اين موضوع را گاهي به زبان مي‌آوردند، در قرن سوم به دليل رسوخ آموزه‌هاي هندوئيزم در ميان مسلمانان كه دين را با هنر تبيين مي‌كرد نه با علم، به تدريج دامنه شايعه گسترده شد كه در حوالي 550 هجري قمري، مستحكم و همه‌گير شد و علم را به لقب «قيل و قال مدرسه» ملقب كرد. كه نه فضيلت بلكه علم ضد فضيلت، گشت. البته بحث‌هاي بي‌هوده و خسته كننده اشعري و معتزلي كه 500 سال وقت مردم را گرفته بود، زمينه را براي اين توبيخ خشونت‌آميز علم، آماده كرده بود.
[1]. معلوم نيست آيه‌ي «ولا تخطّه بيمينك اذاً لارتاب المبطلون» را چرا به «نفي» معني مي‌كنند؟

منبع:انسان و چیستی زیبایی
****
چه زيبا گفته است ان مستشرق اروپائي: محمدصلي الله عليه وآله مي‌گويد قرآن سخن خداست نه سخن خود او و براستي ميان قرآن و سخنان او كه حديث ناميده مي‌شود فرق زيادي هست بطوري كه كاملاً از همديگر متمايزند.

پيامبرصلي الله عليه وآله هم امّي است نه تحت تأثير منطق جراحي شده بشري قرار گرفته بود و نه تحت تعليمي از تعليمات بشري كه همگي بر منطق رياضي شده و و «هندسه شناخت» دچارند.
پيامبر شاعر نيست «وما علّمناه الشّعر وما ينبغي له ان هو الاّ ذكر وقرآن مبين»، چرا؟ براي اين‌كه منطقش دچار جراحي نشود. شعر و شاعري بالاخره تخصص است.
وما هو بقول شاعر قليلاً ما تومنون.
چرا پيامبرصلي الله عليه وآله چيزي را ننوشت؟ در حالي كه بقول امام صادق‌عليه السلام كاملاً مي‌توانست بنويسد. چرا امامان‌عليه السلام آن‌همه علوم را ترويج كردند ليكن كتابي ننوشتند؟ چرا قرآن قصص خود را با رقم‌ها و مادّه‌هاي تاريخي، معين و مورّخ نكرد؟
چرا پيامبر درس نخواند؟ به هزار و يك دليل، كه اول آنها بي‌نيازي او از استاد است و آخرين آن در امان ماندن از جراحي ذهن، از تجزيه منطق و رياضي كردن انديشه، و از تجزيه رياضي هستي و جهان، است.
پيام قرآن امي توسط پيامبر امي براي انسان امّي به آساني و با سهولت قابل درك بود. ابوذر در عرض چند دقيقه به عظمت قرآن و روح افزائي و سعادت آفريني آن پي مي‌برد و مسلمان مي‌شود.
ابو جهل با ذهن جراحي شده و جهان جراحي شده‌اش كه جز منطق تجارت و تجارت چيزي را نمي‌تواند ببيند از درك قرآن عاجز است زيرا او امّي نيست.
منبع: نقد مبانی حکمت متعالیه

برچسب‌ها: عقاید شیعه
 |+| نوشته شده در  سه شنبه ۵ مرداد ۱۳۹۵ساعت 1:57  توسط sultan  | 
  بالا